ما و کارن

ساخت وبلاگ
کارن از دیکته نوشتن متنفره.  سعی می کنم خودم رو توی دوم دبستان تصور کنم و یادم بیاد که چه درسی رو دوست نداشتم. می دونم که یه دختر بچه ی بی دقت شیطون بودم. که معمولا غلطهام حول و حوش بی دقتی بود مثل حالای کارن که صاد و ضاد و طا و. ظا رو اشتباه نمی نویسه. اما یهو یه حرف یا یه کلمه ی خیلی راحت رو جا می ندازه.  خلاصه که لحظاتی که باید به کارن دیکته ی شب بگم مرگه. هم برای من و هم برای کارن.  من نوشتن رو خیلی دوست دارم اما یادمه که تو دبستان خط بدی داشتم و به باز یبیشتر فکر می کردم. حمید هم میگه که فقط ریاضیش خوب بوده. پس عجله نمی کنیم و همین روند رو تحمل می کنیم تا کارنمون بزرگتر بشه. امیدوارم بتونم زودتر به نوشتن علاقمندش کنم.  زنگ ورزش و هنر رو خیلی دوست داره. و سه روز در هفته جلسه ای دو ساعت کلاس زبان می ره و حتی من می خواستم این ترم دیگه اسمش رو توی زبان ننویسم که گفت:  مامان کلاس زبان من رو خسته نمی کنه. معلمشون رو خیلی دوست داره. و می گه میس مهرنوش یه بار برامون بستنی خرید و با ما بازی می کنه و مهربونه. کلاس تکواندو هم یکروز در هفته ادامه داره و روزهای پاییزی خوبی رو می گذرونیم.  ما و کارن ...
ما را در سایت ما و کارن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mavamochola بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 8:27

کارن  شاید بزرگترین هدیه ی عمرم رو گرفتم.  آقا مهدی بابای مهراد و فرزاد، زحمت کشیدن و کل وبلاگ تو رو با تمام کامنت هاش، تبدیل کردن به چهار جلد کتاب. تو خواب هم نمی دیدم اینهمه خوشبخت باشم. کار یکه مدتها تو فکرش بودم، اما به نظرم خیلی سخت و دست نیافتنی بود.  خودمم باورم نمی شد که حجم این وبلاگ تا این حد زیاد شده باشه. چهار جلد کتاب!!! و من هنوز در فضای خوشبختی دارم نفس می کشم . گاهی وقتا یه چیزهایی می تونه تا مدتها روح و روان آدم رو به بازی بگیره و نوازش بده. این چهار جلد کتاب منتشر شده ی من نیست و فقط خودم یه نسخه ازش دارم، اما به اندازه ی انتشار یه کتابم خوشحا ما و کارن ...
ما را در سایت ما و کارن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mavamochola بازدید : 137 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 15:08